آب و آتش نسبتی دارند جاویدان؛
مثل شب با روز ، اما از شگفتی ها،
ما مقدس آتشی بودیم و آب زندگی در ما،
آتشی با شعله های آبی زیبا.
آه،
سوزدم تا زنده ام یادش،که ما بودیم
آتشی سوزان و سوزاننده و زنده.
چشمه ی بس پاکی روشن،
هم فروغ و فرّ دیرین را فروزنده،
هم چراغ شب زدای معبر فردا.
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه.
آتشی که آب می پاشند بر آن ، می کند فریاد.
ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند.
آب های شومی و تاریکی و بیداد.
خاست فریادی ، و درد آلود فریادی.
من همان فریادم، آن فریاد غم بنیاد.
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود،
من نخواهم برد،این از باد:
_ کآ تشی بودیم بر ما آب پاشیدند _
گفتم و می گویم و پیوسته خواهم گفت،
ور رود بود و نبودم
[ همچنان که رفته است و می رود]
بر باد...
م.امید