سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط سپیده در 86/7/14:: 8:39 عصر

مرد جوانی که مربی شنا و دارنده ی چندین مدال المپیک بود ،به خدا اعتقادی نداشت . اوچیزهایی راکه درباره ی خداوند و مذهب می شنید مسخره می کرد .

شبی مرد جوان به استخر سر پوشیده آموزشگاهی رفت. چراغ خاموش بود ولی ماه روشن بود و همین برای شنا کافی بود .

مرد جوان به بالا ترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش راباز کردتا درون استخر شیرجه برود

ناگهان ، سایه ی بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد . احساس عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت . از پله ها پائین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها را روشن کرد .

آب استخر برای تعمیر خالی شده بود !


کلمات کلیدی : حقیقت

ارسال شده توسط سپیده در 86/7/7:: 8:56 عصر

 

روزی مردی خواب عجیبی دید . دید که رفته پیش فرشته ها و به کارهای آنها نگاه می کند .

هنگام ورود ،دسته بزرگی از فرشتگان رادید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیکها از زمین میرسند ،باز میکنند و آنها را داخل جعبه هایی می گذارند .

مرد از فرشته ای پرسید :شما دارید چکار می کنید ؟

فرشته در حالی که داشت نامه ای راباز می کرد ،گفت : اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم .مرد کمی جلوتر رفت . باز دسته بزرگ دیگری از فرشتگان رادید که کاغذهایی را داخل پاکت می کنند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند . مرد پرسید : شماها چکار می کنید ؟

یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است ،ما الطاف و رحمتهای خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم .

مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته .

مرد با تعجب از فرشته پرسید : شما اینجا چه می کنید و چرا بیکارید ؟

فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده ی بسیار کمی جواب می دهند .

مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند ؟ فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ،فقط کافیست بگویند : خدایا شکر.


کلمات کلیدی : حقیقت

ارسال شده توسط سپیده در 86/5/31:: 12:39 عصر

از زندگی بیاموز :

 

از کویر بیاموز که دلت همیشه خاکی و صاف باشد و خالی از سنگ ها و کلوخ های کینه و بدی .

از درخت بیاموز که همیشه بخشنده باشی و دست هایت جایی باشد برای لانه ساختن کبوترهای دوستی از ابر بیاموز اشک هایت بارانی باشد بر تن خشکیده زمین .

و از پروانه بیاموز که زیبایی ات را با گل تقسیم کنی و به زیبایی ات مغرور نباشی .


کلمات کلیدی : نوشته هایم

   1   2      >